قبله ی عشق
من نمازم را سر سجاده ی عشق می خوانم

 

نماز جماعت با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برپا شده و يكى از مسلمانان مدينه نيز درآن شركت كرده بود كه در عين نماز خواندن گناه نيز مى كرد. اين مطلب را بهپيامبرصلّى اللّه عليه و آله خبر دادند. آن حضرت فرمود: انّصلوته تنهاه يوما

يعنى قطعانماز باعث مى شود كه او روزى سرانجام از كارهاى ناشايست خود دست بردارد

منبع: http://www.ghadeer.org

 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 6 فروردين 1394برچسب:, :: 10:56 :: توسط : ستاره

حاتم اصمّ از عابدان وارسته و مخلص بود. يكى از مسلمين بنام عصام بن يوسفنزد او آمدو از روى اعتراض به او گفت : تو چگونه نمازمى خوانى ؟
حاتم گفت : هنگامى كه وقت نماز فرا مى رسد،برمى خيزم وضوى ظاهرى و وضوى باطنى مى گيرم .
عصام گفت : وضوى باطنى چگونه است ؟
حاتم گفت : در وضوى ظاهر، اعضاى وضو را باآب مى شويم ، اما در وضوى باطن آن اعضاء را با هفت خصلت مى شويم :
1) توبه ، 2) پشيمانى از گناهان سابق ، 3)ترك دلبستگى به دنيا، 4) ترك تعريف و ستايش مخلوقات ، 5) ترك رياست مادى ، 6)ترككينه ، 7) ترك حسادت .
سپس به مسجد مى روم و آماده نماز مى شوم ، در حالى كه كعبه را پيش رو مىبينم و خودرا در برابر خداى بزرگ يكپارچه محتاج مى نگرم . گويى در محضر خدا هستم ،بهشت رادر طرف راست و دوزخ را در طرف چپ و عزرائيل را پشت سر خود مشاهده مى كنم وگويى پاهايم روى پل صراط قرار گرفته است و اين نماز، آخرين نماز من است ؛ سپس نيّت مىكنم و تكبير پاك مى گويم و حمد و سوره را با تفكّر وتاءمّل مى خوانم ؛ آنگاه ركوع را با تواضع و خشوع انجام مى دهم ، و سپس سجده را باتضرع و زارى بجا مى آورم و تشهّد را با اميد مى خوانم و سلام نماز را بااخلاص ‍ مىگويم . مدّت سى سال است كه نماز من اين گونه است .
عصام به حاتم گفت : اين گونه نماز خواندنرا شخصى غير از تو نمى تواند انجامدهد.
سپس گريه سختى كرد و از خدا خواست كه چنين حالت عبادت را به او عنايتكند

 

منبع: http://www.ghadeer.org


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 4 فروردين 1394برچسب:, :: 18:55 :: توسط : ستاره

شانزده ساله بودم كه راهي اروپا شدم . در آن زمان پدرم تازه فوت كرده بود و از آنجايي كه قبل از مرگش نيز يك كارگر ساده بود ، لذا بعد از رفتنش من ومادر خيلي بيشتر طعم فقر را چشيديم . آن روزها من تازه دبيرستان را شروع كرده بودم و يا اينكه جزو بهترين شاگردان مدرسه محسوب ميشدم ف مجبور بودم درسم را نيمه كاره رها كنم . بيچاره مادر اشك ميريخت و ميگفت : من حاضرم نان خالي بخورم ولي تو درست را ادامه دهي و به دانشگاه بروي !

اما اين كار ممكن نبود ، چرا كه ما حتي نان خالي هم نداشتيم ! لذا به عنوان فروشنده در يك مغازه مشغول به كار شدم ، اما يك مسافر مسير زندگيم را عوض كرد ، دختر خاله مادرم كه در دوران كودكي انيس و مونس هم بودند ، پس از سالها از اروپا به ايران برگشت و موقعي كه از وضع زندگي ما با خبر شد مانند يك فرشته نجات به دادمان رسيد ، مادر را به خانه خودش برد و مرا هم - وقتي فهميد شاگرد ممتاز بوده ام - به اروپا فرستاد تا كنار برادرش كه مقيم آنجا بود درس بخوانم . تا دو سال در كنار مجيد زندگي خوب و راحتي داشتم ، اما از هنگامي كه راهي كالج شدم و اجبارا از مجيد دور شدم و به شهري ديگر رفتم ، با زندگي ديگري آشنا شدم . در كالج با يكي از همكلاسي هايم كه فرزند يك خانواده ثروتمند اهل روماني بود آشنا شدم . همه چيز " ميلر " خوب بود جز اعتقادش ! يعني در رفاقت سنگ تمام ميگذاشت و حاضر بود تمام مخارج زندگي دانشجويي مرا تامين كند ، فقط به اين دليل كه از لحاظ جسمي ضعيف بود و من بارها و بارها از او در مقابل ديگران حمايت كرده بودم . اين طوري براي من هم بهتر بود ، زيرا ديگر لازم نبود براي تامين مخارج تحصيلم كار كنم . در اين ميان فقط يك تفاوت ميان من و او وجود داشت ، " ميلر " يك ماترياليست ضد خدا بود و من هم كه تازه داشت شخصيتم شكل ميگرفت ، ناخواسته تحت تاثير القائات او قرار گرفتم و ... به خود كه آمدم يك بي خداي كامل بود و ..و 17 سال گذشت !

خبر عين صاعقه بود وخشكم كرد ، " مادرت دچار ناراحتي كبد شده و چون در اينجا نميتوانند عملش كنند ، داره مياد پيش تو تا جراحي بشه "

ناگفته نماند من در آن روزها تحصيلات دانشگاهيم را تمام كرده بودم و در يك شركت قطعه سازي اتومبيل به عنوان مهندس مشغول كار بودم و حقوق خوبي هم داشتم . كما اينكه از حدود پنج سال قبل نيز هر ماه مقدار پول براي مادرم به ايران ميفرستادم تا ديگر حتي به دختر خاله مهربانش هم نياز مالي نداشته باشد .

به اين ترتيب مادرم به آنجا آمد و تازه آن موقع بود كه من يادم آمد كه بيش از نصف عمرم را دور از مادرم بوده ام . در اين چند سال آخر ناراحتي هاي مادر بابت دوري من باعث بيماري اش شده بود ، اما چون نميخواست مانع خوشبختي من شود حتي از بيماريش نيز بهم حرفي نزده بود ! و اما سخت ترين لحظه زندگيم موقعي بود كه قبل از جراحي مادر ، پرشك جراح گفت : " بعيد ميدانم مادرت از اتاق عمل زنده بياد بيرون ، ضمنا اگر جراحي هم نكنه ميميره !

و اينگونه بود كه مادر راهي اتاق عمل شد ، اما قبل از اينكه داخل اتاق شود ، كيف دستي اش را بهم داد و با روحيه اي بالا گفت : " لازم نيست از من پنهان كني ، خودم ميدونم كه دكترها نميتوانند كاري برايم بكنند ، اما يادت باشد كه همه چيز دست خداست ! در ضمن اگر برنگشتم ، جا نماز و مهر و تسبيحم را كه داخل كيفمه ، بده به يك آدم مومن كه لااقل موقع نماز خواندن برايم يك فاتحه بخونه ! "

وقتي فهميدم مادرم حتي از لامذهب شدن من هم خبر ندارد ، از شرم نتوانستم توي چشمانش نگاه كنم و او راهي اتاق عمل شد !

بر خلاف پيش بيني دكتر ، كار جراحي بيشتر از يك ساعت طول كشيد و موقعي كه من داشتم كم كم نگران ميشدم پزشك جراح به سراغم آمد و گفت : من كاري رو كه بايد انجام بدهم انجام دادم ، يعني اگه از زير بيهوشي بيرون بياد ديگه مشكل كبد نخواهد داشت ، اما من بعيد ميدونم به هوش بياد ... مگر اينكه يه معجزه رخ بده !

نميدانم چرا با شنيدن كلمه معجزه از زبان يك خارجي آنطور تنم لرزيد ؟ اما هر چه بود حرف آقاي دكتر باعث شد يا حرف مادرم در دوران كودكي بيفتم كه هميشه ميگفت : كسي كه نماز ميخونه خدا هم به حرفش گوش ميده .

به همين خاطر بدون اينكه از نگاههاي متعجب خارجيهاي جا بخورم ، جا نماز مادر را همان جا وسط راهرو و جلو اتاق عمل پهن كردم و خواستم كه نماز بخوانم كه ناگها بغضم گرفت ، زيرا نماز خواندن را فراموش كرده بودم ! اينجا بود كه بي اختيار اشك ريختم : خدايا اگه منو قبول نداري لااقل به خاطر مادرم گناههاي منو ببخش ... خدايا ميدونم بنده پر از گناهي بودم ... اما منو ببخش خدايا ... خدايا بهت قول ميدم اگه مادرم زنده بمونه ديگه نمازم را ترك نكنم ... خدايا اين بنده رو سياهت را ببخش و ...

در همين حال عرفاني بودم كه همان دكتر به سراغم آمد و در حالي كه از فرط هيجان نميتوانست درست حرف بزند گفت : بگذار حقيقتي رو بهت اعتراف كنم ، چند دقيقه قبل كه بهت گفتم شايد مادرت بميره در حقيقيت مرده بود ، ولي من ميخواستم كه تو كم كم اين حقيقت رو بپذيري و ... اما الان يك معجزه باور نكردني رخ داد ، مادرت كه قلب ونبضش از كار افتاده بود و ما هم تمام دستگاهها را از بدنش باز كرده بوديم ، يك مرتبه زنده شد ... ميفهمي چي ميگم پسر ؟ مادرت زنده شد ... اين باور نكردنيه !

دكتر ميخنديد و من اشك ميريختم ، آري براي دكتر اين امر باور نكردني بود ، اما من ميدانستم كه خدا به حرفم _ به حرف يك بيخدا _ نيز گوش داده است !

روايت لحظات پس از مرگ

و اما اوج معجزه آنجا بود كه مادر سه روز پس از جراحي به من گفت : در آن حالتي كه دكترها ميگن من مرده بودم ، خودم رو توي آسمانها ديدم كه زير پايم ابر بود و من هم داشتم ميرفتم بالا ، اما در اين لحظه يك مرتبه تو رو ديدم كه يك گوشه ايستادي و داري نماز ميخواني ... من از اين بابت خيلي خوشحال شدم پسرم نماز خوان شده ، اما ناگهان با سرعت نور از آسمانها به پايين آمدم و ... چشم كه باز كردم خود را روي تخت ديدم ...

مادر آن روز وقتي از زبان من شنيد كه چگونه براي او اشك ريخته و چگونه برايش نماز خوانده ام گفت : پس تو منو به زندگي برگردانده اي ؟!

امروز كه دارم اين خاطره را برايتان مينويسم ، سالهاست كه در ايران همراه مادرم و زن و فرزندانم زندگي ميكنم نو ... در ضمن حتي يك ركعت نمازم نيز ترك نشده است

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 دی 1393برچسب:, :: 8:37 :: توسط : ستاره

 

سال نهم هجرت ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در مدينه بود. مردم گروه گروه به مدينه مى آمدند و در محضر آن حضرت مسلمان مى شدند. از جمله گروهى از طايفه ثقيف ، ساكن طائف آمدند. پس از گفتگو، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها فرمود: يكى از دستورهاى اسلام نماز است و بايد نماز بخوانيد.
آنها گفتند:ما خم نمى شويم ، زيرا اين كار براى ما يك نوع ننگ و عار است
.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
لا خير فى دين ليس فيه ركوع و لا سجود
دينى را كه در آن ركوع و سجود نباشد، خيرى ندارد.

به گفته بعضى از مفسّران آيه 48 سوره مرسلات در ردّ پيشنهاد آنها با اين تعبير نازل شد:
و اذا قيل لهم اركعوا لايركعون
و چون به آنها گويند ركوع كنيد، ركوع نكنند

منبع:http://www.ghadeer.org

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 24 دی 1393برچسب:, :: 13:54 :: توسط : ستاره

داستان زیر داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس است.


وی که در خانواده ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده در 18 سالگی بی خدا   می شود. وی از طریق یکی از دانشجوهای مسلمانش نسخه ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و ظرف سه سال همه ی آن را مطالعه کرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد.

برگرفته از کتاب "Even Angels Ask ” (حتی فرشتگان نیز می پرسند) اثر دکتر جفری لانگ. برگردان از ترجمه ی عربی این قسمت از کتاب توسط دکتر عثمان قدری مکانسی :

 

 

 http://www.alborzkanoon.ir/wp-content/uploads/2013/05/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%86%DA%A9%D8%A7%D8%B2.jpg

 


روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.

ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری

پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟

ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای پنجگانه را به زودی شروع کنم.

آن شب مدت زیادی را در اتاق خودم بر روی صندلی نشسته بودم و زیر نور کم اتاق حرکت های نماز را با خودم مرور می کردم و توی ذهنم تکرار می کردم. همینطور آیات قرآنی که باید می خواندم و همچنین دعاها و اذکار واجب نماز را

از آنجایی که چیزهایی که باید می خواندم به عربی بود، باید آنها را به عربی حفظ می کردم و معنی اش را هم به انگلیسی فرا می گرفتم.

آن کتابچه را ساعت ها مطالعه کردم، تا آنکه احساس کردم آمادگی خواندن اولین نمازم را دارم.

نزدیک نیمه ی شب بود. برای همین تصمیم گرفتم نماز عشاء را بخوانم

در دستشویی آن کتابچه را روبروی خودم گذاشتم و صفحه ی چگونگی وضو را باز کردم.

دستورات داخل آن را قدم به قدم و با دقت انجام دادم. مانند آشپزی که برای اولین بار دستور پخت یک غذا را انجام می دهد!
وقتی وضو را انجام دادم شیر آب را بستم و به اتاق برگشتم در حالی که آب از سر و وصورت و دست و پاهام می چکید. چون در آن کتابچه نوشته بود بهتر است آدم آب وضو را خشک نکند1

وسط اتاق به سمتی که به گمانم قبله بود ایستادم. نگاهی به پشت سرم انداختم که مطمئن شوم در خانه را بسته ام! بعد دوباره به قبله رو کردم. درست ایستادم و نفس عمیقی کشیدم. بعد دستم را در حالی که باز بود به طرف گوش هایم بالا بردم و با صدایی پایین "الله اکبر" گفتم.

امیدوار بودم کسی صدایم را نشنیده باشد! چون هنوز کمی احساس انفعال می کردم، یعنی هنوز نتوانسته بودم بر این نگرانی که ممکن است کسی من را زیر نظر دارد غلبه کنم.

ناگهان یادم آمد که پرده ها را نکشیده ام و از خودم پرسیدم: اگر کسی از همسایه ها من را در این حالت ببیند چه فکر خواهد کرد!؟

نماز را ترک کردم و به طرف پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم تا مطمئن شوم کسی آنجا نیست. وقتی دیدم کسی بیرون نیست احساس آرامش کردم. پرده ها را کشیدم و دوباره به وسط اتاق برگشتم

یک بار دیگر رو به سوی قبله کردم و درست ایستادم و دستم را تا بناگوش بالا بردم و به آرامی گفتم : الله اکبر.

با صدای خیلی پایینی که شاید شنیده هم نمی شد به آرامی سوره ی فاتحه را به سختی و با لکنت خواندم و پس از آن سوره ی کوتاهی را به عربی خواندم ولی فکر نمی کنم هیچ شخص عربی اگر آن شب تلاوت من را می شنوید متوجه می شد چه می گویم!!

پس از آن باز با صدایی پایین تکبیر گفتم و به رکوع رفتم بطوری که پشتم عمود بر ساق پایم شد و دست هایم را بر روی زانویم گذاشتم.

 
احساس خجالت کردم چون تا آن روز برای کسی خم نشده بودم. برای همین خوشحال بودم که تنها هستم.

در همین حال که در رکوع بودم عبارت سبحان ربی العظیم را بارها تکرار کردم. پس از آن ایستادم و گفتم : سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد:

حس کردم قلبم به شدت می تپد و وقتی بار دیگر با خضوع تکبیر گفتم دوباره احساس استرس بهم دست داد چون وقت سجده رسیده بود.

در حالی که داشتم به محل سجده نگاه می کردم، سر جایم خشکم زد… جایی که باید با دست و پیشانیم فرو می آمدم. ولی نتوانستم این کار را بکنم! نتوانستم به سوی زمین پایین بیایم. نتوانستم خودم را با گذاشتن بینی ام بر روی زمین کوچک کنم…   به مانند بنده ای که در برابر سرورش کوچک می شود

احساس کردم پاهایم بسته شده اند و نمی توانند خم شوند.
 
بسیار زیاد احساس خواری و ذلت بهم دست داد و خنده ها و قهقهه های دوستان و آشناهایم را تصور کردم که دارند من را در حالتی که در برابر آنها تبدیل به یک احمق شده ام، نگاه می کنند. تصور کردم تا چه اندازه باعث برانگیختن دلسوزی و تمسخر آنها خواهم شد.
 
انگار صدای آنها را می شنیدم که می گویند: بیچاره جف! عرب ها در سانفرانسیسکو عقلش را ازش گرفته اند!

شروع کردم به دعا: خواهش می کنم، خواهش می کنم کمکم کن

نفس عمیقی کشیدم و خودم را مجبور کردم که پایین بروم. الان روی دو زانوی خود نشسته بودم… سپس چند لحظه متردد ماندم و بعد پیشانیم را بر روی سجاده فشار دادم… ذهنم را از همه ی افکار خالی کردم و گفتم  سبحان ربی الأعلی :…الله اکبر این را گفتم و از سجده بلند شدم و نشستم. ذهن خود را همچنان خالی نگه داشتم و اجازه ندادم هیچ چیز حواسم را پرت کند.
 
الله اکبر

و دوباره پیشانی ام را بر زمین گذاشتم. در حالی که نفس هایم به زمین برخورد می کرد جمله ی سبحان ربی الأعلی را خودبخود تکرار می کردم. مصمم بود که این کار را به هر قیمتی که شده انجام بدهم.

الله اکبر

برای رکعت دوم ایستادم. به خودم گفتم: هنوز سه مرحله مانده. برای آن قسمت نمازم که باقی مانده بود با عواطف و احساسات و غرورم جنگیدم. اما هر مرحله آسان تر از مرحله ی قبل به نظر می رسید تا اینکه در آخرین سجده در آرامش تقریبا کاملی به سر می بردم.

سپس در آخرین نشستنم، تشهد را خواندم و در پایان به سمت راست و چپ سلام دادم.در حالی که در اوج بی حسی قرار داشتم همچنان در حالت نشسته بر روی زمین باقی ماندم و به نبردی که طی کردم فکر کردم… خجالت کشیدم که چرا برای انجام یک نماز تا پایان آن اینقدر با خودم جنگیدم.

در حالی که سرم را شرم آگین پایین انداخته بودم به خداوند گفتم: حماقت و تکبرم را ببخش، آخر می دانی من از جایی دور آمدم  … هنوز راهی طولانی مانده که باید طی کنم.

و در آن لحظه احساسی پیدا کردم که قبلا تجربه نکرده بودم و برای همین وصف آن با کلمات غیر ممکن است.

موجی من را در بر گرفت که هیچگونه نمی توانم وصفش کنم جز اینکه آن حس به « سرما » شبیه، بود و حس کردم که از نقطه ای داخل سینه ام بیرون می تابد.

چونان موجی بود عظیم که در آغاز باعث شد جا بخورم. حتی یادم هست که داشتم می لرزیدم، جز اینکه این حس چیزی بیشتر از یک احساس بدنی بود چون به طرز عجیبی در عواطف و احساسات من تاثیر گذاشت.

گو اینکه « رحمت » به شکلی تجسم یافت و مرا در بر گرفت و در درونم نفوذ کرد.سپس بدون اینکه سببش را بدانم گریه کردم. اشک ها بر صورتم جاری شد و صدای گریه ام به شدت بلند شد. هرچه گریه ام شدیدتر می شد حس می کردم که نیرویی خارق العاده از رحمت و لطف مرا در آغوش می گیرد.

این گریه نه برای احساس گناه نبود… گر چه این گریه نیز شایسته من بود… و نه برای احساس خاری و ذلت و یا خوشحالی… مثل این بود که سدی بزرگ در درونم شکسته و ذخیره ای عظیم از ترس و خشم را به بیرون می ریزد.
 
در حالی که این ها را می نویسم از خودم می پرسم که آیا مغفرت الهی تنها به معنای عفو از گناهان است و یا بلکه به همراه آن به معنای شفا و آرامش نیز هست.3

مدتی همانگونه بر روی دو زانو و در حالی که بسوی زمین خم بودم وصورتم را بین دو دستم گرفته بودم، می گریستم.

وقتی در پایان، گریه ام تمام شد به نهایت خستگی رسیده بودم. آن تجربه به حدی غیر عادی بود که آن هنگام هرگز نتوانستم برایش تفسیری عقلانی بیابم. آن لحظه فکر کردم این تجربه عجیب تر از آن است که بتوانم برای کسی بازگو کنم.

اما مهمترین چیزی که آن لحظه فهمیدم این بود که من بیش از اندازه به خداوند و به نماز محتاجم.

قبل از اینکه از جایم بلند شوم این دعای پایانی را گفتم:
خدای من! اگر دوباره به خودم جرأت دادم که به تو کفر بورزم، قبل از آن مرا بکش! مرا از این زندگی راحت کن.. خیلی سخت است که با این همه عیب و نقص زندگی کنم، اما حتی یک روز هم نخواهم توانست با انکار تو زنده بمانم.

 

 

منبع

 

http://namazz17.parsiblog.com

 

 



 

نماز شب نخوانده بود گريه مى كرد


حجت الاسلام على محدّث زاده درباره پدرش مرحوم حاج شيخ عبّاس ‍ قمى (ره ) مى گويد:
يك روز صبح پدرم برخاست و شروع به گريه كردن نمود، از او پرسيدم : چرا اشك مى ريزيد؟
فرمود: براى اين كه ديشب نماز شب نخواندم !
گفتم : پدر جان ! نماز شب كه مستحب است و واجب نيست ، شما كه ترك واجب نكرده ايد و حرامى به جا نياورده ايد، چرا اين طور نگرانيد؟
فرمود: فرزندم ! نگرانى من از اين است كه من چه كرده ام كه بايد توفيق نماز شب خواندن از من سلب شود؟

 

كسى كه براى خشنودى خدا نماز شب بخواند


رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
هر گاه بنده اى شب هنگام از خواب برخيزد و در حالى كه هنوز (آثار) سنگينى خواب در چشمان او باقى است ، براى خشنودى خداوند نماز شب بخواند، پروردگار متعال به ملائكه اش مباهات مى كند و مى فرمايد: آيا نمى بينيد بنده مرا كه در نيمه شب از بستر خواب برخاست و به خاطر خواندن نمازى كه بر او واجب نكرده ام ، خواب شيرين را رها كرد؟ پس ‍ شاهد باشيد كه او را آمرزيده ام

 

منبع:http://www.ghadeer.org


ارسال شده در تاریخ : جمعه 13 دی 1393برچسب:, :: 16:33 :: توسط : ستاره

 عطاء بن ابى رياح مى گويد:
روزى نزد عايشه رفتم ، از او پرسيدم : شگفت انگيزترين كارى كه در عمرت از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ديدى چه بود؟ گفت : كار پيامبر همه اش ‍ شگفت انگيز بود، ولى از همه عجيب تر اين كه : شبى از شبها كه پيامبر به استراحت پرداخته بود، هنوز آرام نگرفته بود كه از جا برخواست و وضو گرفت و به نماز ايستاد و آن قدر در حال نماز اشك ريخت كه جلوى لباسش ‍ از اشك چشمش تر شد، سپس سر به سجده نهاد و چندان گريست كه زمين از اشك چشمش تر شد و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گريان بود. هنگامى كه (بلال)  او را به نماز صبح خواند، پيامبر را گريان ديد. عرض كرد: چرا چنين گريانيد؟ شما مشمول لطف خداييد؟ فرمود: آيا نبايد بنده شكرگزار خدا باشم ؟

 

منبع:http://www.ghadeer.org


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 دی 1393برچسب:نماز,نماز,قبله,بندگی,نماز مستحبی,اعجازات نماز,رحمت خدا,شکرگزاری, :: 12:29 :: توسط : ستاره

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
در قيامت پس از آن كه خداوند همه انسانها را جمع كند، منادى ندا مى كند و مى گويد:
پيش آيند كسانى كه در نيمه هاى شب از بستر خواب دور مى شدند و خدا را مى خواندند و از خشم و غضبش بيمناك و به رحمتش اميدوار بودند.
آن گاه جمعى پيش روند و قبل از ديگران به جايگاههاى خود (در بهشت ) وارد شوند و بعد از آنان به حساب مردمِ ديگر رسيدگى نمايند


رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
چون بنده اى در نيمه شب تار، با مولايش خلوت كند و به مناجات بپردازد خداوند نورى در دلش قرار دهد و به فرشتگانش گويد:
بنده ام را ببينيد كه در نيمه شب تاريك با من خلوت كرده است در حالى كه انسانهاى تنبل سرگرم كارهاى بيهوده اند و غافلان در خوابند، شما شاهد باشيد كه من او را آمرزيده ام


روايت شده است كه خداى متعال به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد كه : اى موسى ! در تاريكى شب از خواب برخيز (و مناجات و راز و نياز كن ) تا قبرت را باغى از باغهاى بهشت قرار دهم .
همچنين آمده است نماز گزار بايد با خواندن نماز صبح ، صبحِ قيامت را به ياد آورد و از نماز ظهر به ياد گرمى محشر بيفتد و از نماز شب ، تاريكى قبر را متذكّر شود

 

منبع:http://www.ghadeer.org



خداوند مشتاق كيست؟
خداوند متعال به يكي از صديقين وحي نمود كه براي من بندگاني هستند كه مرا دوست مي‌دارند و من هم آنها را دوست مي‌دارم، آنان مشتاق من، و من هم مشتاق آنها هستم، و آنها مرا در ياد دارند و من هم به ياد آنان هستم، آنها به من نظر دارند، و من هم به آنها نظر دارم، پس اگر تو قدم جاي قدم آنها بگذاري، تو را هم دوست خواهم داشت و اگر از راه آنها منحرف شوي عقوبتت خواهم نمود.
آن صديق گفت: معبود من! نشانه آنها كه مورد توجّه تو هستند چيست؟
خطاب رسيد: آنان روزها همچون چوپان مهرباني كه مواظب گوسفندان خود هست به سايه مي‌نگرند و منتظر آمدن شب هستند، و همان گونه كه پرندگان هنگام غروب با شور و شوق عازم آشيانه خود مي‌گردند. اينان هم با همين حال به استقبال غروب خورشيد مي‌روند، پس آنگاه كه شب فرا رسيد، و تاريكي همه جا را فرا گرفت، و فرش‌ها پهن و همه گرد هم جمع شدند و هر دوستي با دوست خود خلوت نمود اينان در برابر من به پاي مي‌ايستند و صورتهاي خود را بر خاك مي‌نهند، و با تلاوت آيات قرآن به مناجات و گفتگوي با من برمي‌خيزند، و نعمتهاي مرا سپاس مي‌گويند. پس آنان را مي‌بيني كه گاه گريه مي‌كنند، و گاه شيون سر مي‌دهند، گاه آه مي‌كشند، و گاه از معاصي و گناهان شكوه مي‌كنند، گاه ايستاده و گاه نشسته، و گاهي در حال ركوع، و گاه در سجده هستند، و آنچه را كه به خاطر من تحمل آن مي‌كنند، همه را مي‌بينم، و شكوه‌هائي كه از محبت من بر لب دارند مي‌شنوم.
اولين چيزي كه به آنها عطا كنم سه چيز است يكي اينكه نور خودم را در دلهاي آنها بيفكنم در نتيجه همانگونه كه من از آنها آگاهم، آنها نيز از من با خبر خواهند بود، دوم اينكه اگر آسمانها و زمينها و آنچه را كه در اين ميان هستند در ميزان آنها ببينم باز آن را كم خواهم دانست، سوم رو سوي آنها مي‌كنم، و آيا اگر كسي من رو سوي او آورم، احدي مي‌تواند بداند كه چه به او عطا خواهم نمود. (اسرار الطلوة، حاج ميرزا ملكي تبريزي، ص 455).

1) رسول خدا (ص) در مورد فوايد دنيوي نماز شب مي‌فرمايد:
پیامبر (ص) فرمودند: يا علي پنج چیز دل را روشن می‌کند. ۱- بسیار قل هو الله خواندن،۲- کم خوراکی، ۳- مجالست با علما، ۴- نماز شب، ۵- رفتن به مسجد برای نماز.

 - رسول خدا (ص) فرمود: هنگاميكه آخر شب فرا مي‌رسد خداوند منزّه مي‌فرمايد: آيا دعا كننده‌اي هست تا اجابتش كنم؟ آيا درخواست كننده‌اي هست تا حاجاتش را عطا كنم؟ آيا استغفار كننده‌اي هست تا او را بيامرزم؟ آيا توبه كننده‌اي هست تا توبه‌اش را بپذيرم؟

برای دیدن ادامه ی مطلب روی عنوان مطلب کلیک کنید !!!!!!!!!

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی 
وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

منبع:http://namazeshab.blogfa.com



ادامه مطلب...


يكى از پزشكان قم چنين نقل مى كند:
هنگامى كه امام خمينى - قدّس سرّه - دچارناراحتى قلبى شدند، خود را به بالين ايشانرسانده فشار خونشان را گرفتم . فشار ايشان عدد((5))را نشان مى داد كه از نظر طبىبسيار خطرناك بود. كارهاى اوليه را انجام دادم . پس از دو ساعت كه قدرى وضعبهترشده بود ولى قاعدتا حضرت امام نبايستى حركت مى كردند، شاهد بودم كه ايشانآمادهحركت شدند. عرض كردم : آقاجان ، چرابرخاستيد؟
فرمودند: نماز!
عرض كردم : آقا، شما در فقه مجتهد و من درطب . حركت شما به فتواى طبى من حرام است . خوابيده نماز بخوانيد.
ايشان با احترام ، نماز را خوابيده بجا آوردند

منبع: http://www.ghadeer.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 6 دی 1393برچسب:نماز,نماز,قبله,بندگی,نماز مستحبی,اعجازات نماز,رحمت خدا,نماز امام خمینی, :: 16:30 :: توسط : ستاره

سعيد بن محمّد بن جنيد معروف بهابن جنيداز دانشمندان و عرفاى نامى قرن سوم بهشمار مى آيد. او استادى زبردست و عالمى ناطق بود، ولى در سلك صوفيان روزگارمىگذرانيد. او در سال 297 هجرى قمرى از دنيا رفت .
يكى از علماى بزرگ آن عصر بنام جعفر خالدى مى گويد: او را در عالم خوابديدم ، بهاو گفتم : خداوند با تو چگونه رفتار كرد؟
پاسخ داد: همه اين اشارات و عبارات و رسوم وعلوم (صوفيانه ) كه داشتم به حالم سودى نبخشيد، جز چند ركعت نمازى كه در سحرگاهان مى خواندم

منبع: http://www.ghadeer.org

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 6 دی 1393برچسب:, :: 11:21 :: توسط : ستاره

صفيف كندى نقل مى كند كه در دوران جاهليّت (در آغاز بعثت ) براى خريدن لباسو عطر ازبراى خانواده ام به مكّه مسافرت كردم و با عبّاس ‍ بن عبدالمطلّب (عموىپيامبر صلّىاللّه عليه و آله ) كه فروشنده كالاها و لوازم زندگى بود، ملاقات نمودم . در نزد اوبودم و به خانه كعبه نگاه مى كردم ، در حالى كه خورشيد به وسط آسمان رسيده وظهربود و هوا بسيار گرم بود. ناگهان ديدم جوانى آمد و به آسمان نگاه كرد و سپسروبروى كعبه ايستاد (و مشغول نماز شد). چند لحظه بعد ديدم نوجوانى آمد و درطرفراست او ايستاد و سپس چند لحظه اى نگذشت كه بانويى را ديدم آمد و پشت سر آندو نفربه نماز ايستاد. ديدم آن جوان به ركوع و سپس به سجده رفت و آن نوجوان و زننيزركوع و سجده بجا آوردند. به عبّاس گفتم : موضوعبزرگ و عجيبى مى بينم .
گفت :آرى ، امر عظيمى است . آيا مى دانىاين جوان و آن نوجوان و آن زن چه كسانىهستند؟گفتم : خير.
گفت : آن جوان محمّد بن عبداللّه (صلّىاللّه عليه و آله )، اين نوجوان على (عليه السّلام)، و آن زن خديجه (سلام اللّه عليها) است . پسر برادرم محمّد (صلّى اللّهعليه و آله ) مىگويد كه خداوند خالق به اين روش ‍ فرمان داده است . سوگند به خدا، تا کنون در همهزمين جزاين سه تن در اين دين (اسلام ) نيافته ام

 

منبع: http://www.ghadeer.org



حاتم اصمّ از عابدان وارسته و مخلص بود. يكى از مسلمين بنام عصام بن يوسفنزد او آمدو از روى اعتراض به او گفت : تو چگونه نمازمى خوانى ؟
حاتم گفت : هنگامى كه وقت نماز فرا مى رسد،برمى خيزم وضوى ظاهرى و وضوىباطنى مى گيرم .
عصام گفت : وضوى باطنى چگونه است ؟
حاتم گفت : در وضوى ظاهر، اعضاى وضو را باآب مى شويم ، اما در وضوى باطن آناعضاء را با هفت خصلت مى شويم :
1) توبه ، 2) پشيمانى از گناهان سابق ، 3)تركدلبستگى به دنيا، 4) ترك تعريف و ستايش مخلوقات ، 5) ترك رياست مادى ، 6)ترككينه ، 7) ترك حسادت .
سپس به مسجد مى روم و آماده نماز مى شوم ، در حالى كه كعبه را پيش رو مىبينم و خودرا در برابر خداى بزرگ يكپارچه محتاج مى نگرم . گويى در محضر خدا هستم ،بهشت رادر طرف راست و دوزخ را در طرف چپ و عزرائيل را پشت سر خود مشاهده مى كنم وگويىپاهايم روى پل صراط قرار گرفته است و اين نماز، آخرين نماز من است ؛ سپسنيّت مىكنم و تكبير پاك مى گويم و حمد و سوره را با تفكّر وتاءمّل مى خوانم ؛ آنگاه ركوع را با تواضع و خشوع انجام مى دهم ، و سپسسجده را باتضرع و زارى بجا مى آورم و تشهّد را با اميد مى خوانم و سلام نماز را بااخلاص ‍ مىگويم . مدّت سى سال است كه نماز من اين گونه است .
عصام به حاتم گفت : اين گونه نماز خواندنرا شخصى غير از تو نمى تواند انجامدهد.
سپس گريه سختى كرد و از خدا خواست كه چنين حالت عبادت را به او عنايتكند

 

منبع: http://www.ghadeer.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 4 دی 1393برچسب:, :: 17:15 :: توسط : ستاره

امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند به حضرت موسى ابن عمران عليه السّلاموحىكرد: اى موسى ، آيا مى دانى كه چرا تو رابراى همكلامى خود برگزيدم و تو ملقببه كليم اللّه شدى ؟
موسى عليه السّلام عرض كرد: نه ، راز اينمطلب را نمى دانم .
خداوند به او وحى كرد: اى موسى ، منبندگانم را مورد بررسىكامل قرار دادم ، در ميان آنان هيچ كس را به اندازه تو در برابر خود متواضعو فروتننيافتم .

يا موسى انّك اذا صلّيت وضعت خدكعلى التّراب

 اى موسى ، هر گاه نمازمى گزارى ، گونه ات را روى خاك مى نهى و چهره ات را بر زمين مى گذارى
نتیجه:به اين ترتيب ، درمى يابيم كه عالى ترين مرحله عبادت ، كوچك شدن بيشتر دربرابرخداست .

این عکس متعلق به مسجد فرانسه اس!!!!!!

منبع: http://www.ghadeer.org



در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله زنى در غياب شوهرش زنا كرد، ولى پساز اينعمل زشت ، سخت پشيمان و ناراحت شد و در حالى كه بسيار پريشان بود، در يكىازكوچه هاى مدينه مى گذشت و فرياد مى زد: دلونىعلىرسول اللّه

مرا به سوى رسول خدا راهنمايىكنيد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله او را ديد و پرسيد: چرااين گونه پريشان هستى وفرياد مى زنى ؟زن عرض كرد:درغياب همسرم زنا كردم ؛ پس از مدتى صاحبفرزندى شدم ؛ بعد از تولد، او را در داخل خمره پر از سركه گذاشتم و سپسسركه رافروختم (مرتكب سه گناه شده ام :

 1-زنا كرده ام در حالیکه متاهل بودم ، 2- كودك را كشته ام ، 3-سركهآنچنانى را فروخته ام.
فهل لى من توبه ؟آياتوبه ام پذيرفته است؟

رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: زناكرده اى ، پس بايد سنگسار شوى ؛مرتكب قتل شده اى كه كيفرش دوزخ است ؛ سركه آنچنانى را فروخته اى و درنتيجه گناهبزرگى كرده اى . اما گمانم آن است كه نماز عصر را ترك كرده بودى و به خاطرتركنماز عصر و سهل انگارى در نماز، آن گونه منحرف شده بودى كه چنين گناه بزرگىرامرتكب شدى.

 

منبع: http://www.ghadeer.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 3 دی 1393برچسب:, :: 10:11 :: توسط : ستاره

حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام به كميل بن زياد نخعى درباره خصوصيّات وكيفيّتاقامه نماز مى فرمايد:
اى كميل ، شاءن و قدر و منزلت در عبادت واطاعت خدا به اين نيست كه نماز بگزارى وروزه بدارى و صدقه بدهى ، بلكه شاءن و منزلت در اين است كه نماز را با قلبپاكبگزارى و سليم النّفس باشى و عملى خداپسندانه را با خشوعى انجام دهى كهسراپاىوجودت را فرا گيرد. بنگردر آن چيزى كه در آن و بر آن به نماز ايستاده اى كهاگر غصبى و حرام باشد، نماز قبول نيست و فايده اى ندارد.
آرى ، نمازگزار نمى تواند اموال مردم را خائنانه تصرف كند و مالك آن شود. حتى اگردر نماز از كمترين چيزى استفاده كند كه صاحب آن راضى نباشد، نمازشباطل است و بايد اعاده شود. بنابراين ، نماز آدمى را از تجاوز بهمال و ناموس مردم و حقوق آنها بر حذر مى دارد و آدمى را به يك زندگى صحيح ومرضىّخداوند بزرگ موفق و پايدار مى گرداند.

 

 

منبع:http://www.ghadeer.org



حضرت عبدالعظيم حسنى از امام يازدهم حضرت حسن عسكرى عليه السّلام روايتكرده است كه حضرت فرمود: موسى بن عمران با خداوندسخن گفت و عرض كرد: بار خدايا،جزاى كسى كه نمازش را در اول وقت مى خواند چيست ؟ خداوند فرمود: خواستههايش را برمى آورم و بهشتم را به او مباح مى گردانم . آرى ، چون نمازگزار محبوب ترين كارهاى خود را ناديده مى گيرد و فريضه الهىرابر همه منافع خود مقدّم مى دارد، خداوند نيز محبوب ترين و بهترين جايگاه راكه بهشتاست ، براى او مباح و حلال مى گرداند و او را به بهترين نعمتهاى بهشت خويش متنعّم مىسازد.

منبع: http://www.ghadeer.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 30 آذر 1393برچسب:نماز,نماز,قبله,بندگی,نماز مستحبی,اعجازات نماز,رحمت خدا,پاداش نماز اول وقت, :: 10:12 :: توسط : ستاره

ابو حمزه ثمالى از يكى از امامين همامين ، امام محمّد باقر يا امام جعفرصادق عيهما السّلام ،روايت كرده است كه : اميرالمؤ منين عليه السّلام روزى خطاب به اصحاب خودفرمود: كداميك از آيات كلام اللّه مجيد نزد شما اميدوار كننده ترين آيات است ؟
بعضى گفتند آيه :
ان اللّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادونذلك لمن يشاء
همانا خداوند مشرك را نمى آمرزد و مى آمرزد پايين تر از شرك را براى كسى كهبخواهد...
حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، اما اميدوار كننده ترين آيات براى غفران وآمرزشمعاصى نيست .
عده اى ديگر گفتند آيه :
و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفراللّه يجداللّه غفورا رحيما
و كسى كه به كارى زشت بپردازد يا ستم بر خويشتن كند و سپس از خدا آمرزشخواهد،بيابد خداوند را آمرزنده مهربان .
حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، امّا آيه مورد نظر نيست . بعضى ديگر گفتندآيه
قل يا عبادى الّذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللّه انّ اللّه يغفر الذنوبجميعا.
بگو اى بندگانم كه با گناه به نفس خود اسراف مى ورزيد. از رحمت خدا ماءيوسنباشيد، چون خداوند جميع گناهان را مى آمرزد....
حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، امّا آيه مورد نظر نيست .
بعضى ديگر گفتند آيه :
والّذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكرو اللّه فاستغفروالذنوبهم ...
تقواپيشگان آنهايند كه هر گاه كار ناشايستى از ايشان سر زند يا ظلمى بهخويشكنند، خدا را به ياد آورند و از گناه خود استغفار نمايند...
حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، اما آيه مورد نظر نيست . آيا آيه ديگرى نمىدانيد كهبه نظر شما اميدوار كننده ترين آيات قرآن باشد؟
اصحاب عرض كردند: نه اميرالمؤ منين ، به خدا سوگند چيزى در نزد ما نيست كهبخوانيم .
امام فرمود: از حبيبم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كهفرمود: اميدوار كنندهترين آيه در قرآن اين آيه شريفه است :
و اقم الصّلواة طرفى النّهار و زلفا من اللّيل ...
و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پاره هايى از شب ...
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ياعلى ، به خدايى كه مرا بشير ونذير قرار داد و مبعوث به رسالت گردانيد، اگر يكى از شما به وضو قيام كند،گناهان و معاصى او از اعضاى بدنش فرو مى ريزد تا وقتى كه با صورت و قلب خودمتوجّه قبله شود، از قبله و نمازش بر نگردد مگر آنكه جميع گناهان او بريزد وهيچگناهى بر صحيفه عملش باقى نماند همچون روزى كه از مادر متولد شده باشد وهرگاهما بين دو نماز گناهى از او صادر شده باشد با خواندن نماز آمرزيده شود و ازگناهانپاك گردد.
آنگاه پيامبر نمازهاى پنجگانه را كه موجب آمرزش هستند، شماره كرد و فرمود: ((يا على ،بدان كه منزلت نمازهاى پنجگانه براى امّت من مانند نهرى است كه بر در خانهيكى ازشما باشد. اگر شخصى بدنش چركين باشد و هر روز پنج بار در آن نهر شستشو كندآيا چيزى از آن چركها باقى خواهد ماند؟ سوگند به خدا، نمازهاى پنجگانه براىامّتمچنين است كه تمام گناهانشان را پاك مى كند و تيرگى قلبشان را مى برد

 

منبع:http://www.ghadeer.org



ابوبصير يار با وفاى حضرت امام جعفر صادق (ع ) مى گويد: در زمان شهادت حضرتصادق (ع ) در مدينه منوّره حضور نداشتم . پس از مراجعت از سفر، به عنوانتغزيت وتسليت به محضرامّ حميده  همسر آن حضرت رفتم . امّ حميده وقتى مرا ديد، به شدتگريست و فرمود: اى ابا محمّد،كاش درهنگام رحلت آن جناب حاضر بودى و مىديدى كه آن حضرت يكى از دو چشمان مباركش را بست و سپس فرمود: خويشان واقوام و هركس را كه به من لطف و محبتى دارد خبر كنيد تا بيايند. وقتى همه به حضور آنجنابرسيدند و در دور بسترش گرد آمدند، فرمود: هرگز شفاعت ما به كسى كه نمازش راسبك بشمارد و استخفاف به نماز داشته باشد، نمى رسد.
بزرگترين آرزوى ما در آخرت ، شفاعت پيامبر وآل گرامى اش - عليهم صلوة المصلّين - است . بنابراين ، نبايد به نمازمان بابىتوجهى برخورد كنيم و براى آن اهميتى قائل نباشيم ، چرا كه در اين صورت ازنعمتبزرگ شفاعت محروم مى شويم .

 

منبع: http://www.ghadeer.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 29 آذر 1393برچسب:نماز,نماز,قبله,بندگی,نماز مستحبی,اعجازات نماز,رحمت خدا,نماز و شفاعت اهل بیت, :: 10:11 :: توسط : ستاره


امام سجّاد (ع ) و نماز اعرابى

عربى وارد مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم شد، با عجله تمام دوركعت نمازگذاشت ، در هيچ ركنى شرايط و آداب مربوطه نكرد و در قرائت و حفظ مخارج والفاظ وحروف و كلمات هيچ گونه دقّتى به عمل نياورد. به عبارت ديگر، نماز را باطماءنينه وسكون ، و وقار و خضوع و خشوع به جا نياورد. آنگاه براى دريافت مزد نمازى كهخواندهبود دستهايش را به آسمان برداشت و گفت :خدايا،اعلى علّيين ، بهشت را روزى من كن وقصرى زرّين و چهار حوريه به من عطا فرما.
از قضا امام سجّاد (ع ) در آنجا حضور داشت و نماز خواندن شتابزده و درخواست اعرابى رااز خداوند شنيد، پس خطاب به او فرمود: ((اىبرادر عرب ، كابين و ازدواج بزرگىطلب مى كنى .
يعنى نمازى كه تو با اين وصف گزارده اى ، شايستگى درخواست بهترين نعمتها وعالىترين مكانها را از درگاه بارى تعالى ندارد

 

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نماز قيس بن سعد بن عباده

 جناب قيس ، از صحابه بزرگ و از اشراف عرب به حساب مى آمد. وى از رؤ سا،سياستمداران ، جنگ آوران ، سخاوتمندان ، سخنرانيها، زاهدان و دانشمندانشمرده مى شد واز پايه هاى اصلى دين و استوانه مذهب بود. بعلاوه ، قيس رئيس طايفهخزرج  و ازخاندانهاى بزرگ اين طايفه بود. خاندان او، هم در دوران جاهيليت و هم درزمان اسلام داراىمجد و عظمت بودند.
قيس در مرتبه خوف از خداوند و شدّت بندگى و اطاعت نسبت به ذات پروردگار بهجايى رسيده بود كه روزى به هنگام نماز، در سجده گاهش ‍ مارى نمايان شد، ولىاو بىآنكه به اين خطر توجهى داشته باشد يا ترسى به خود راه دهد، براى سجده خم شدوطورى فرود آمد كه در پهلوى مار به سجده رفت . در اين هنگام ، مار به دورگردن قيسپيچيد. ولى او از نماز خود كوتاهى نكرد و چيزى از آن نكاست ، تا آنكه ازنماز فارغشد و مار را با دست خود از گردن جدا ساخت و به طرفى افكند

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

پيدا كردن گمشده به هنگام نماز

الوالعبّاس جوالقى روزى جوالى به كسى داد و فراموش كرد به چه كسى داده است . هرچه انديشيد، يادش نيامد. روزى به نماز ايستاده بود، يادش ‍ آمد كهجوال خود را به چه كسى داده است . به دكان رفت و به شاگرد خود گفت : يادم آمد كهجوال را به چه كسى داده ام .
شاگردش گفت : چگونه يادت آمد؟
الوالعباس گفت : در نماز يادم آمد.

شاگرد گفت : اى استاد، به نماز خواندنمشغول بودى يا بهجوال جستن ؟
الوالعبّاس متوجّه كار بدش شد و دكان را رها كرد و به طلب علم پرداخت وچندان علمبياموخت تا مفسّر قرآن شد.
هنگام نماز، حواس نمازگزار بايد از تشتّت و پراكندگى بدور باشد و در يك چيزخلاصه گردد.

آرى بايد قلب متوجه يك چيز باشد و آن فقط خداست و بس ، كه اگرازخدا غافل گردد ناچار خشوع و حضور قلب در غير خدا خلاصه مى شود.

منبع: http://www.ghadeer.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 آذر 1393برچسب:, :: 17:11 :: توسط : ستاره

 

ابراهيم بن موسى از القزّاز مى گويد: امام رضا عليه السّلام به عنواناستقبال از بعضى از طالبان خارج شد (در حالى كه من با عده اى از ياران باآن حضرتهمراه بوديم ). وقت نماز فرا رسيد. قصرى در آن حوالى بود. امام (ع ) باياران بهسوى آن رفتند و در كنار سنگ بزرگى ايستادند و سپس امام به من فرمودند: اذانبگو
عرض كردم : منتظر رسيدن و ملحق شدن بعضى ازياران هستيم كه بيايند.
حضرت فرمود: خدا تو را بيامرزد، نماز را ازاول وقت بدون عذر به تاءخير نيانداز. بر تو باد خواندن نماز دراول وقت .
راوى گفت : پس اذان گفتم و نماز خوانديم .
خواننده محترم ، نمازى كه امام رضا (ع ) به پا داشت ، نماز جماعت بود كه هرچه جمعيتبيشتر باشد ثواب نماز جماعت بيشتر است ، ولى توجه نموديد كه امام (ع)اجازه نفرمودنماز اول وقت ، به خاطر رسيدن و ملحق شدن بقيه ياران به تاءخير بيفتد، بلكهتاءكيدكرد كه نماز اول وقت خوانده شود و تاءخير را صلاح ندانست .

 اينكه امام رضا)فرمود: اى موسى ، بر تو باد كه هميشه نمازرا دراول وقت بپا دارى  خطاب به فرد فرد ماست واختصاص به آن شخص ندارد.

منبع: http://www.ghadeer.org

 

 



از قول فرزند امام نقل شده است :
"روز اولى كه شاه رفت ، ما در نوفل لوشاتوبوديم .
نزديك به سيصد الى چهارصد خبرنگار اطرافمنزل امام جمع شده بودند. تختى گذاشتند و امام روى آن ايستادند.تمامدوربينها كار مىكرد. قرار بود هر چند نفر خبرنگار يك سؤ ال بكنند. دو سه سؤال از امام شد كه صداى اذان ظهر شنيده شد. بلافاصله اماممحل را ترك كردند و فرمودند: وقت فضيلت نماز ظهر مى گذرد. تمام حاضرين ازاين كهامام صحنه را ترك كردند، متعجّب شدند. كسى از امام خواهش كرد چند دقيقه اىصبر كنيدتا حداقل چهار پنج سؤ ال ديگر بشود. امام با عصبانيّت فرمودند: به هيچ وجهنمىشود. و رفتند."

منبع:

http://www.ghadeer.org

 

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 27 آذر 1393برچسب:نماز,نماز,قبله,بندگی,نماز مستحبی,اعجازات نماز,رحمت خدا,امام خمينى و اهمّيت نماز, :: 10:43 :: توسط : ستاره

مرد نابينايى به محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرف ياب شد وعرضكرد: يا رسول اللّه ، چشمانم ديد ندارد وچه بسا پيش آمده كه اذان مسجد را مى شنومولى كسى پيدا نمى شود كه دستم را بگيرد و براى اقامه نماز جماعت در كنارشما مرابه مسجد بياورد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به او فرمود: طنابىبه در منزلت ببند و آن رابه در مسجد وصل كن و با كمك آن خود را به مسجد برسان و در نماز جماعت شركتكن

منبع: http://www.ghadeer.org

 



مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.

در راه مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.

مرد پاسخ داد: من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست درخواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.

مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.

مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: "من شیطان هستم". مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.

شیطان در ادامه توضیح می دهد:

من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهتان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانوانده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.

بنا براین، من از سالم رسیدن شما را به مسجد مطمئن شدم.

 

 

منبع: تبیان



ابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى پرسى چرا چنین كردم ؟

گفتم : چرا این كار را كردى ؟

در پاسخ گفت :یك وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم ، حضرت شاخه خشك درخت را گرفت و تكان داد تمام برگهایش فرو ریخت . سپس فرمود:سلمان ! سۆ ال نكردى چرا این كار را انجام دادم ؟

گفتم : منظورتان از این كار چه بود؟

فرمود: وقتى كه مسلمان وضویش را به خوبى گرفت ، سپس نمازهاى پنچگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همچنان كه برگهاى این درخت فرو ریخت.

بحار ج 82، ص 319

 



جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.

-  قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.

-  قفل دوم، اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.

-  قفل سوم، اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

شیخ نخودکی فرمود:

برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان.

برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.

و برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!

شیخ نخودکی فرمود : نماز اول وقت شاه کلید است .

 



رسول خدا صل الله علیه و آله فرمودند : هر کس شب دوشنبه دو رکعت نماز بگذارد و در هر

رکعتی بعد از حمدمرتبه توحید و پانزده مرتبه ناس و پانزده مرتبه فلق15 بخواند و پس از سلام

پانزده مرتبه آیة الکرسی و پانزدهمرتبه استغفار کند خدای تعالی نام وی را از اصحاب بهشت

گرداند اگر چه از اصحاب دوزخ باشد و گناه هایآشکارای وی را بیامرزد و به هر آیه که خوانده حج

و عمره ای برایش بنویسند و هم چنان که بنده ای از فرزنداناسماعیل علیه السلام را آزاد کرده

است و اگر در میان آن هفته بمیرد شهید می میرد.

منبع : نزهة الزاهد ص ۲۶۰

منبع: http://www.jadidiha.ir/


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1393برچسب:نماز,نماز,قبله,بندگی,نماز مستحبی,اعجازات نماز,رحمت خدا,نماز جهت بهشتی شدن , :: 14:19 :: توسط : ستاره

در زمان حضرت عیسى(علیهالسلام)، زنى صالح و عابد،زندگی می كرد. وی وقتی زمان نماز فرا مىرسید، هر كارى كه داشت رها و به نماز مشغول مىشد. روزى هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ نماز فرا داد. زن نان پختن را رها كرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ایستاد،شیطان در وى وسوسه كرد كه: «تا تو از نماز فارغ شوى،نانها همه میسوزند.» زن به دل جواب داد: ...

  اگرنانها بسوزد بهتر است كه روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.

بار دیگر شیطان وسوسه كرد كه: پسرت در تنور افتاد و سوخت، زن در دل جواب داد: اگر خداى متعال قضا را براین قرار داده كه من در حین نماز و پسرم به آتش دنیا بسوزد؛ من به قضاى خداى تعالى راضى هستم و از نمازفارغ نمىشوم كه خداوند خود، فرزندم را از آتش نگاه دارد.شوهر زن به خانه آمد، زن را در حال نماز دید، و نانها را در حالی كه نسوخته بودند در تنور دید. و فرزندش را دید كه در آتش بازى می كند و یك تار مویش نیز نسوخته است،و به قدرت خداوند، آتش بر وى بوستان گشته است.چون نماز زن تمام شد، شوهر دست وى گرفت و نزدیك تنور آورد و در تنور نگریست، فرزند را به سلامت دید و نانهارا نیز نسوخته دید. مرد در عجب ماند و خدا را شكر كرد، و زننیز سجده شكر كرد. مرد، به همراه فرزندش به نزد حضرت عیسى(علیهالسلام)رفت و جریان را به حضرت گفت. حضرت عیسى گفت: برواز زنت بپرس كه چه معاملهای با خدا كرده است و چه رازی با خدا دارد؟چرا كه اگر مردی این كرامات را داشت به وی وحی میشد.

شوهر نزد زن آمد و از راز این جریان پرسید. زن گفت:

- كار آخرت را در مقابل كار دنیا جلو انداختم.

- هرگز بدون طهارت نبودم.

- چون وقت نماز میشد همه كارها را رها میكردم

و مشغول نماز میشدم.

 - هر كس به من جفا میكرد و دشنام میداد، كینهای

از وى به دل نمیگرفتم و به او پاسخی نمیدادم و به

خدا واگذار میكردم.

- به قضاى الهی راضى بودم.

- فرمان خدا را تعظیم داشته و اطاعت میكردم.

- بر مردم رحم داشتم .

- نماز شب و نماز ظهر را ترك نكردم.

حضرت عیسى(علیهالسلام) فرمود: اگر این زن مرد

بود پیامبر میشد.(كنایه از این كه این اعمال، كارهای

پیامبران است.)

مسئله نسوختن طفل در تنور آتش، مسئلهاى است

كه دو بار قرآن مجید بر آن شهادت داده است، یكى

حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در زمان نمرود و دیگر

در مورد حضرت موسى(علیهالسلام) در دوران كودكى

در عصر فرعون.

مسلم است كه هر كس با تمام وجود تسلیم خداوند

شود، خداوند هر مشكلى را برایش سهل و آسان و

هر چیزى را به فرمان او در میآورد. چنانچه فرمودهاند

: «اَلْعَبُودِیَّةُ جُوْهَرَةٌ كُنْهُهَ الرُّبُوبِیَّةُ؛ بندگى، حقیقتى

است كه در ذات آن مالكیت بر هر چیز نهفته است.»

 

منبع:

 

http://rezvan-salat.blogfa.com/


ارسال شده در تاریخ : شنبه 22 آذر 1393برچسب:نماز,نماز,قبله,بندگی,نماز مستحبی,اعجازات نماز,رحمت خدا, :: 9:26 :: توسط : ستاره

یك داستان شگفت


نقل شده است كه روزى
))سید هاشم ((امام جماعت مسجد))سردوزك ((بعد از نماز به منبر رفت . در ضمن توصیه به لزوم حضور قلب در نماز، فرمود:
روزى پدرم مى خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم . ناگاه مردى با هیاءت روستایى وارد شد، از صفوف جماعت عبور كرد تا به صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت . مؤ منین از اینكه یك نفر روستایى رفت و در صف اوّل ایستاد، ناراحت شدند، اما او اعتنایى نكرد. در ركعت دوم در حال قنوت ، قصد فرادا كرد و نمازش را به تنهایى به اتمام رساند و همانجا نشست و مشغول خوردن نان شد. چون نماز تمام شد، مردم از هر طرف به رفتار ناپسند او حمله و اعتراض كردند ولى او به كسى پاسخ نمى داد.
پدرم فرمود: چه خبر است ؟ به او گفتند: مردى روستایى و جاهل به مساءله ، به صف اوّل جماعت آمد و پشت سر شما اقتدا كرد و آنگاه وسط نماز، قصد فرادا كرد و هم اكنون نشسته و نان مى خورد.
پدرم به آن شخص گفت : چرا چنین كردى ؟
او در پاسخ گفت : سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم ؟
پدرم گفت : در حضور همه بگو.
گفت : من وارد این مسجد شدم به امید اینكه از فیض نماز جماعت با شما بهره مند شوم ، اما وقتى اقتدا كردم ، دیدم شما در وسط حمد، از نماز بیرون رفتید و در این خیال واقع شدید كه من پیر شده و از آمدن به مسجد عاجز شده ام لذا به الاغى نیاز دارم ، پس به میدان الاغ فروشها رفتید و خرى را انتخاب كردید و در ركعت دوم در خیال تدارك خوراك و تعیین جاى او بودید. بدین سبب من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما باشم ، لذا نماز خود را فرادا تمام كردم . این را بگفت و برفت .
پدرم بر سر خود زد و ناله كرد و گفت : این مرد بزرگى است ، او را نزد من بیاورید، با او كار دارم ، مردم رفتند كه او را بیاورند اما او ناپدید گردید و دیگر دیده نشد

منبع:سایت نماز


ارسال شده در تاریخ : شنبه 22 آذر 1393برچسب:, :: 9:23 :: توسط : ستاره

چه نماز هایی که بی توجه قضا شد و اما.....

 

 

شخصی خدمت امام صادق-علیه السلام- رسید، و برای انجام کاری استخاره کرد. از قضاء استخاره بدآمد. ولی اعتنا نکرد، و سفرش را که برای تجارت بود، آغاز کرد. اتفاقاً درسفر به او خوش گذشت، و سود بسیاری به دست آورد. وی از بد آمدن استخاره درشگفت ماند، از این رو پس از بازگشت، خدمت حضرت رسید و جریان را از ایشانپرسید. امام صادق - علیه السلام- لبخندی نموده و فرمودند: به یاد داری کهدر مسافرتت در فلان منزل آنچنان خسته بودی که خوابت برد. و وقتی بیدار شدیکه آفتاب طلوع کرده و نماز صبحت قضا شده بود؟! اگر خداوند متعال آنچه را کهدر دنیاست به تو داده بود، جبران دو رکعت نماز قضای تو نمی‌شد.

منبع: جبهه و جهاد اکبر، ص107


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 18 آذر 1393برچسب:نماز,نماز,قبله,بندگی,نماز مستحبی,اعجازات نماز,رحمت خدا, :: 13:2 :: توسط : ستاره

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

درباره وبلاگ
بسم الله الرحمان الرحیم سلام دوستان عزیز. این وبلاگ برای ترویج فرهنگ نماز و نمازخوانی و آشنا کردن هرچه بیشتر شما عزیزان با نمازه. دوستان بهترین مرورگر برای نمایش این وبلاگ mozilla firefox 11.0هستش. امیدوارم مورد استفادتون قرار بگیره .
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ღقبلــــــــــــــــــــه ی عشقღ و آدرس lovekiblah.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 54
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 63
بازدید کل : 10805
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

a http://azadupload.com/uploads/server-3-92/azadupload.com137979810914022.png

برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب

پخش زنده حرم
آیه قرآن تصادفی کد پیغام خوش آمدگویی